اشعار فاطمه موسی

  • متولد:

شهر را شهر بلعیده انگار / فاطمه موسی


گم شدم زیر این سقف دودی
بین این خانه های عمودی

شهر را شهر بلعیده انگار
نه هوایی نه باغی نه رودی

پیش هر پل گذرگاه پستی
در پس هر فرازی فرودی

هرچه گنجشک از شاخه ها پر
هرچه شاخه است رو به خمودی

هرچه سبز است، خاکستری رنگ
هرچه آبی شبیه کبودی

تشنه چشم های تو بودم
هرچه گشتم نبودی نبودی
::
باز باران دلم را ورق زد
من نمی دیدم اما تو بودی
 
174 0 5

و جنگ آمد و شهر را زیر و رو کرد و هر فرد را با خودش روبرو کرد / فاطمه موسی

و جنگ آمد و شهر را زیر و رو کرد
و هر فرد را با خودش روبرو کرد

یکی گوش خود را به دشمن سپرد و
از اوهام ترسید و با ترس خو کرد

یکی هی خرید و خرید و خرید و
در انبار خودخواهی خود فرو کرد

یکی نرخ ارز و طلا و بلا را
در آوار اخبار هی جست و جو کرد

یکی خنده شد بچه ها را بغل کرد
و شب صبر شد با خدا گفت و گو کرد

یکی پاره های دل دیگران را
طبیبانه با صوت قرآن رفو کرد

یکی پنجه در پنجه شب را عقب زد
شفق شد و با خون پاکش وضو کرد
 
112 0 3.5

و جنگ آمد و شهر را زیر و رو کرد / فاطمه موسی

و جنگ آمد و شهر را زیر و رو کرد
و هر فرد را با خودش روبرو کرد

یکی گوش خود را به دشمن سپرد و
از اوهام ترسید و با ترس خو کرد

یکی هی خرید و خرید و خرید و
در انبار خودخواهی خود فرو کرد

یکی نرخ ارز و طلا و بلا را
در آوار اخبار هی جست و جو کرد

یکی خنده شد بچه ها را بغل کرد
و شب صبر شد با خدا گفت و گو کرد

یکی پاره های دل دیگران را
طبیبانه با صوت قرآن رفو کرد

یکی پنجه در پنجه شب را عقب زد
شفق شد و با خون پاکش وضو کرد
117 0

سلام ای مرگ ای پایان غير قابل انكار / فاطمه موسی

سلام ای مرگ ای پایان غير قابل انكار
سلام ای در، در دنیای مخفی پشت این دیوار

سلام ای روح محبوسم برای دیدنت بی تاب
سلام ای دست های خالی ام از دیدنت بیزار

اگر جویای احوال منی باید بگویم که
مرا وابسته خود کرده این دنیای لاکردار

شب و روزم گره خورده به هم، در زندگی غرقم
سرم خیلی شلوغ است و حسابی کار دارم، کار

بعید است اینکه در سجده به دنبالم بیایی نه
سجودم چیست جز مرغی که تُک تُک می زند منقار

پرستو کاش بودم هر نفس در فکر کوچیدن
و می دیدم تو را هر لحظه مانند اولی الابصار

ولی بی و بال پر افتاده ام سنگین ته دره
و عمرم می رمد از من شبیه اسب بی افسار

کمی دیگر به من مهلت بده مهلت بده لطفا
بگردم بالهایم می شود پیدا در این آوار

به امید دلی آماده پرواز و دستی پر
به امید زمانی که نترسم من از آن دیدار
735 0 4.05